Azərbaycan-Traxtor
به زبان سرخم خنديدي - انقلابه سبزت را به نظاره نشستم - در مرگ درياچه ام سکوت مکن - تا به وداع خليجت نخندم

هزينه عشق واقعي

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :

 

صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !

مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:

بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است

وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

نتیجه گیری اخلاقی :
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا که هیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند.
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.

نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان !!!

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: شنبه 21 اسفند 1389برچسب:عشق,عاشقي,
  • عاشقانه

    پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
    تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
    چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
    دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
    سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
    دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
    آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم
     

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: شنبه 21 اسفند 1389برچسب:داستان,حكايت,عشق,عاشقي,عكس,قلب,
  • مردم چه می گویند؟؟؟؟

    مردم چه میگویند؟

    می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

    می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟

    به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

     با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

     می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟

     می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

     اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟! گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

     می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

     بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

     می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... گفت: مردم چه می گویند؟

     برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟

     از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!.. خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

     حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟

     مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

     

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: شنبه 21 اسفند 1389برچسب:,
  • عجايب خلقت

    يك بزغاله چيني ناقص الخلقه كه تنها دو پاي جلو را دارد كم كم ياد گرفته كه چگونه روي دو پا راه برود

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: سه شنبه 2 فروردين 1385برچسب:عجايب خلقت,ناقص الخلقه,,
  • ثروت بازیکنان فوتبال ایرانی!

    فرهاد مجیدی کاپیتان استقلال یکی از ساکنین محله فرمانیه است. چندین ماشین دارد و خودش از پرادو و بی. ام. و اش خیلی بیشتر استفاده می کند. فرهاد سرمایه گذاری های زیادی انجام داده که می توان به طور نمونه به شهرک سازی اش در دبی و همچنین در شمال کشور اشاره کرد. او اما در کارهای زیاد دیگری هم سرمایه گذاری کرده و می کند.
    …………………………………………
    تاجر موفق
    کریم باقری را نباید با ظاهرش سنجید. او یکی از بیزینس من های موفق در بین ورزشکاران به حساب می آید. منزلش در خیابان فرشته تهران است و در کار تجارت خواروبار است. طبق شنیده ها او ۱۸ تریلی دارد که در کارهای ترانزیت کالا هستند. کاپیتان پرسپولیس همچنین یکی از طرفداران پرو پاقرص اتومبیل بی. ام. و است که معمولاً هر سال مدلش را به روز می کند.
    ………………….
    برج سازی در کرج
    علی کریمی یکی از همین فوتبالیست هایی است که با فوتبال توانسته برای خودش ثروت زیادی دست و پا کند. کریمی با رفتنش به لیگ های حوزه خلیج فارس و پس از آن حضورش در بوندس لیگا خودش را در زمره بازیکنان پولدار فوتبال ایران قرار داد.
    ظاهراً کریمی که در فرمانیه تهران سکونت دارد، مشغول برج سازی در کرج است. حتی شنیده می شود او در چند شرکت سرمایه گذاری کرده است. یک فست فود مدرن در فردیس کرج توسط علی کریمی به نام خودش ساخته شده که هر روز مشتریان زیادی در آنجا برای غذاخوردن جمع می شوند. البته علی کریمی یکی از بازیکنانی است که دست به خرج کردنش هم خیلی خوب است، به طوریکه دو ماشین دارد که هر دوی آنها از آخرین مدل های «بی ام و» هستند. هرچند که کریمی بکی از بازیکنانی است که دستی هم در کارهای خیر دارد و کارهای عام المنفعه زیادی انجام می دهد.
    ……………………………
    تولیدی پوشاک و لوازم ورزشی
    جواد نکونام هافبک ایرانی اوساسونای اسپانیا هم یکی از بازیکنانی است که پول هایش را در کارهای تجاری هزینه کرده است تا پس از دوران فوتبالش بتواند با خیالی آسوده روزگار را سپری کند. جواد نکونام به اتفاق چند تن از دوستانش یک شرکت تولید پوشاک و لوازم ورزشی تأسیس کرده بود اما تنها به آن اکتفا نکرده و طبق شنیده ها در شمال کشور یکی از کسانی است که مشغول شهرک سازی است.
    ……………………………
    ساکن محله فرمانیه
    فرزاد اشوبی هافبکی که تازه امسال به استقلال آمده اما سکونت در محله پدری را به هر جای دیگری ترجیح می دهد. فرزاد پس از بازگشت از کرمان در خیابان پیروزی تهران ساکن است و یک اتومبیل بی. ام. و گرانقیمت دارد.
    ………………………………..
    مجید جلالی سرمربی فولاد خوزستان اما ساکن محله فرمانیه تهران است که اتومبیل پژو پارس را چند سالی می شود که حفظ کرده است. او تمام هم و غمش فوتبال است و کارهایی که غیر از آن را هم انجام می دهد بازهم به فوتبال ختم می شود. البته جلالی چند سال پیش قصد خریداری کردن یک معدن را داشت که هیچ گاه این تصمیم عملی نشد.
    ………………………….
    مجتبی جباری هافبک بعضاً مصدوم استقلال هم یکی از مغازه داران بازار موبایل ایران است که چندین باب مغازه و چندین خانه هم دارد. مجتبی همچنین بنز نقره ای رنگ دارد.
    ………………………
    شیث رضایی کاپیتان دوم پرسپولیس هم ساکن بالاترین نقطه سعادت آباد است که بنز مشکی گرانقیمتی دارد. او به غیر از فوتبال در کار تجارت خانه است و خانه های پیش فروش را خریداری کرده و به مردم می فروشد.
    ……………………………..
    مازیار زارع هافبک شمالی پرسپولیس هم دستی در کارهای زمین دارد. او در انزلی که زادگاهش به حساب می آید، زمین خرید و فروش می کند. مازیار البته ساکن محله سعادت آباد است و اتومبیل لنکروز مشکی زیبایی هم دارد که هرگاه به انزلی می رود خیلی ها می خواهند با آن عکس یادگاری بگیرند.
    ……………………………
    خانه در آلمان
    مهدی مهدوی کیا یکی دیگر از بازیکنان متمول استیل آذین است که پس از چندین سال بازی در لیگ آلمان از اواسط لیگ کذشته به ایران بازگشت. مهدی زمانی که در هامبورگ بازی می کرد یکی از پردرآمدترین بازیکنان ایران بود. البته در اینتراخت فرانکفورت هم دستمزد مهدوی کیا بالا بود و گفته می شود یکی از دلایل جدایی این بازیکن از تیم اصلی فرانکفورت همین دستمزد زیاد بوده که باشگاه توانایی پرداختنش را نداشته است. مهدوی کیا اما یکی از بازیکنانی است که در آلمان هم منزل مسکونی دارد و کلاً به داشتن ملک علاقه زیادی نشان داده است. گفته می شود او در تهران هم چندین باب منزل دارد و پول هایش را هم در کار واردات و صادرات تزریق کرده است. اتومبیل بنز مهدوی کیا اما یکی از ماشین هایی است که در زمان ردشدنش از خیابان های تهران مردم آن را با انگشت شان به یکدیگر نشان می دهند.
    ……………………………………..
    سرمایه داری بدون اتومبیل
    در این گزارش، تبیان می نویسد:حسین کعبی را باید یکی از ملاک های جوان و خوش آتیه در بین فوتبالیست ها به حساب آورد. او معمولاً با پول هایی که بدست آورده و می آورد، منزل مسکونی تهیه می کند و آنها را به مردم اجاره می دهد و از این راه به غیر از فوتبال کسب درآمد می کند. حسین ساکن محله سعادت آباد تهران است، اما اعتقادی به رانندگی ندارد به همین علت اتومبیلی هم ندارد. او معمولاً با آژانس یا توسط دوستانش در خیابان های تهران تردد می کند. البته حسین کعبی معمولاً آخرین مدل اتومبیل ها را خریداری کرده و آنها را برای خانواده اش در اهواز می فرستد تا آنها از آن استفاده کنند.
    ……………………………………
    سرمایه گذاری در بانک
    فریدون زندی هم پس از سال ها زندگی و بازی در اروپا به ایران آمده و در استیل آذین بازی می کند. زندی اتومبیل مرسدس بنز گرانقیتی دارد که به گفته خیلی ها به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن آن نیست. او اما به علت سال ها بازی کردن در سطح اول فوتبال، با تفکراتی کاملاً حرفه ای رشد کرده و تنها به بازی کردن فوتبال می اندیشد. اما پول هایش را در بانک سرمایه گذاری کرده و سودش را می گیرد. زندی یکی دیگر از بازیکنان فوتبال است که در خیابان فرشته سکونت دارد.


    traxtoor

    AYHAN

    traxtoor

    http://traxtoor.loxblog.ir

    Azərbaycan-Traxtor

    Azərbaycan-Traxtor

    Azərbaycan-Traxtor

    خوشبختي داشتن دوست داشتني ها نيست. خوشبختي دوست داشتن داشتني ها است. وبلاگ رسمي تراكتور سازي تبريز

    Azərbaycan-Traxtor

    صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 12 صفحه بعد

    وبلاگicon